سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گذر گاه سکوت

 

تحمل سکوت سخت است ... آوایش کشنده و سایه اش مرگبار است

اشک را فرو می ریزد و قلب را در حصار یخبندان خود از حرکت باز می

دارد  .. شبنم های احساس را قندیلی کرده که گونه ها را سیلی بی مهری

می نوازد  .. در سکوت می توان صدای شکسته شدن غرور را شنید

و ردای فراموشی را بر تن محبت پوشید ..

سوز سکوت ، دل را آتشفشانی می کند که جوانه ای احساس را در خود

 ذوب کرده و خاکستر سرد را بر چشمان غمگین غروب می پاشد ..

در سکوت ِ دل ، موج های دلتنگی بر فراز مژه های گریان نه ساحل

که برکه ی دل را مأمن آرام خود می کند ...

از سکوت باید گذر کرد ...

باید برای عبور ، باید گذر گاهی ساخت به سوی آسمان آبی

 باید رفت ...  باید رها کرد و کنار گذاشت سردیش را

و بی مهریش را فراموش کرد

 باید موج های دل را سوار بر مَد تنهایی به سوی آسمان آبی سوق داد

 قطرات دلتنگی را شبنمی کرد و در دستان  مهربان خدا گذاشت

باید جان را سجاده ی عشق کرد و نه در سکوت شب که در سکوت درون

با تمام وجود با صدای قلب با آهنگ اشک صدایش کرد و بر دشت دل بارید

باید سکوت تنهایی را با سکوت عشق او پر کرد 

بر فراز ابرهای دلتنگی رنگین کمان همراهیش را جستجو کرد

و در نگاه طلوع خورشید گرمی همراهیش را دید

و در اشک غروب بر فاصله های به جا مانده اشک ریخت

 باید دل را در گروه مهرش سپرد و در وا ژه واژه های کلامش

آهنگ همراهی را شنید  ... در مه سکوت به کلام پر مهرش پناه برد

و در لبه ی پرتگاه های تنهایی به ریسمان عشقش تکیه زد

 و بر موج های مضطرب درون رسیدن به ساحل آرامشش را مژده داد

و دیواره ی لرزان وجود را به ترمیم مهرش سپرد

در سکوت عشق او می توان از لبان خاموش سکوت مُهر گشود

و بی صدا با صدای اشک فریاد زد :

 رازهای نهفته و درد های بر جان نشسته و

گفت از زخم های دل و پرده برداشت از اشک های لبخند

می توان بی پروا گفت ... بی دغدغه خواست و بی خیال اشک ریخت ..

در گذر از سکوت تنهایی به سکوت عشق او باید عاشق بود

ره را شناخت و جان را شیدا کرد ..

 مرغ جان را از قید ها رها کرد و از بندها رهانید

 باید زنجیر های اسارت دنیا را از پاهایش زدود

و غبار توهمات را با سر شک جان از چشمان خسته اش شست

و در آسمان آبی وصال او

 به شوق آرام گرفتن در گلدسته های عشقش پرواز داد  

سکوت درو ن را به صدای عشق مؤذن سپرد و

بر مناره های محبتش چنگ توسل زد و با تسبیح آسمان همراه شد

و شوق همراهیش را به گوش جان زمزمه کرد

به انتظار مهرش سر بر سجده ی نیاز گذاشت و

 بر یاس های سجاده  ، شبنم احساس ریخت

تا طراوت سکوت عشق او در هم شکند دهشت سکوت تنهایی را ..  

 




+ نوشته شـــده در پنج شنبه 93 شهریور 13ساعــت ساعت 4:3 عصر تــوسط محمد علیپور | نظر بدهید
برچسب ها: گذر گاه سکوت